عامینویس 1 : عُنُق
عُنُق، صفت جالبی است. کم و بیش همه مان در طول روز یا تمام طول هفته این شکل و قیافه ایم! حتماً شنیده اید که میگویند: « طرف عُنُق است...!! » یا « فلانی آنقدر عُنُق است که حال آدم را برهم میزند! ».
به نظر شما این صفت پرکاربرد که عین نقل و نبات، هر روز و ساعت به اشکال مختلف استفاده اش می کنیم، چه معنایی دارد؟ از تصویر درج شده هم میتوانید به خوبی کمک بگیرید و به معنا پی ببرید؛ این کلمه به معنای اخمو، ترشرو، بدخلق، غُرغُرو است.
حالتی است که کم و بیش در سر و صورت همه مان جا خوش کرده و تا اتفاقی میافتد، تُرش میکنیم و با چهرهای درهم و جمع شده، عُنُق میشویم! محال ممکن است تابحال عُنُقی را تجربه نکرده باشید؛ همین خندۀ بیهوا، نشان از عُنُق شدنهایتان دارد.
از این صفت پرکاربرد، می توانید در دیالوگ های داستانی و بخش روایی اثرتان استفاده کنید. کلی معنا و مفهوم در دل خودش دارد و میتواند خوانندۀ تان را با شخصیت و سوژۀ موردنظرتان رخ در رخ کند؛ به شما پیشنهاد میکنم حتماً از این واژه و مفهومِ پشت پرده اش در داستان های جدی و عامیانه یتان استفاده کنید.
مجدد معنای این صفت طلایی را تکرار میکنم تا در ذهن تان ثبت و ضبط شود و به خاطر ویژگیهای آوایی اش، اشتباه و کج و کوله ننویسید؛ عُنُق به شخصی می گویند که بدخلق و اخلاق است، چهره اش درهم و اَخموست و با ترشرویی حرف میزند! آماده است تا کلنگی بردارد و حملهای کارساز کند!!
برخیها ممکن است عُنُق را با دست و پایی شکسته و به شکل « اُنُق » یا « عونوق » یا حتی با « غین - عُنُغ » بنویسند اما بدانید و آگاه باشید که شکل صحیح این صفت، « عُنُق » است؛ حتما این شکل را به خاطر بسپارید و اسیر اشتباهاتِ آوایی نشوید؛ این صفت با گویش و لهجۀ تهرانی، میتواند بسیاری از داستانهای شما را رنگ و بوی عامیانه و اصیل ببخشد پس حتماً در زمان نیاز از آن استفاده کنید.
به چند مثال دقت کنید:
« من همیشه سر به زیر و عُنُق بودم! یکبار نشد قهقههای کارساز بزنم!! »
« پس از رفتنش، عُنُق تر از قبل شد و به زمین و زمان گیر میداد...! »
« پدرش شکسته شده و پس از مرگِ خانم بزرگ، عُنُق تر و ایرادی تر شده بود. »
حال وقت عمل و امتحان است. با توضیحاتی که خواندید، قلم تیز کنید و یک جملۀ کوتاه و جالب با « عُنُق » بنویسید و در زیر این پست به اشتراک بگذارید. قدرت و ایجازِ این جملاتِ اشتراکی و تمرینِ آنی را دست کم نگیرید...